جدول جو
جدول جو

معنی چهارمیخ بودن - جستجوی لغت در جدول جو

چهارمیخ بودن
(کَ دَ)
بسته بودن. به بند بودن. در بند گرفتار بودن. در چهارمیخ بودن. در شکنجه و عذاب بودن:
هستم چهارمیخ در این خانه دودر
پرها زنم چو بازگشایند روزنم.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ تَ)
محکم و استوار بودن. پابرجا بودن
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
استوار کردن و بستن با چهارمیخ. چهارمیخه کردن، به چهارمیخ کشیدن. بند کردن:
ببر طناب هوس پیش از آنکه ایامت
چهار میخ کند زیر خیمۀ خضرا.
خاقانی.
، لواطه کردن. (فرهنگ خطی). رجوع به چارمیخ کردن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ)
شکنجه دیدن و عذاب شدن. رجوع به چارمیخ شدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
در شکنجه و عذاب افکندن. به چهارمیخ کشیدن: او را بر در مدرسه او که در ختن ساخته بود چهارمیخ زدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چهار میخ بودن
تصویر چهار میخ بودن
در شکنجه و عذاب بودن، در چهار میخ گرفتار بودن
فرهنگ لغت هوشیار